پگاه شنبه بود. تن با جان قهر کرده بود. ناز می‌کرد. آمده بود خودش را به شوفاژ کنار تختش چسبانده بود. گرما می‌ستاند و آرام در خود می‌سوخت. جان، آرام نازش را می‌خرید. نوازشش می‌کرد. قهر کرده بود تن و تن در نمی‌داد. جان می‌دانست از چه رنجیده. درد را می‌دانست. تن شک کرده بود. به همه‌چیز. هوا گرگ‌ومیش بود که جان غالب شد. تن به فرمان آمد. فریاد زندگی سر داد. گذشت. 

حالا، شباهنگام سه‌شنبه، جان نمی‌داند. هیچ نمی‌داند. ناگاه می‌راند. ناگاه می‌رنجد. ناگاه می‌خندد. ناگاه می‌گرید. ناگاه به غلط، ناگاه به درست. ناگاه خواه، ناگاه ناخواه. ناگاه. ناگاه. ناگاه. جان به تن پناه می‌برد. تن به جان می‌خزد. هر دو در شک. هر دو در ترس. هر دو در فرار. آه از این روی بی‌قرار.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خدمات آنلاین جراحي هموروئيد آموزش رمان نویسی | خانه رمان بیت کوین ماینر - پولدار شو ، کسب درآمد از اینترنت سامره نوشت Tracey فرش و تابلو فرش ماشینی کاشان فلزیاب پیمکس 3 | Pimax 3